تا زنده هستم زنده هستم، تا زنده بر انصار بیداد


با اسبی از توفان و تندر ، با نیزه یی از شعر و فریاد

هر چند در میدان نبودم ، با دیو و دد جنگ آزمودم


بس قصه کز میدان سرودم ، زانجا که باروت است و پولاد

پیرم ولی از دل جوانم ، خوش می رود با کودکانم


من مامک پر مهرشانم ، گیرم که دیگر مامشان زاد

ای عمر احمدزاده پربار ، ای بخت روشن با جهاندار


وان خیل دلبندان هشیار ، پیروز مندی یارشان باد

جمعی که این سان مهربان بود ، یک روزه ما را میزبان بود


فصل نشاط اصفهان بود ، در اعتدال ماه خرداد

رفتیم و مأمن بی امان شد ، پر شور و شر نیم جهان شد


از فتنهٔ انصار بیداد ، ای اصفهان ، ای اصفهان ، داد

در گیر و دار ترکتازی ، آموخت ما را سرفرازی


سروی که در آشوب توفان ، سر خم نکرد از پا نیفتاد

من کاج پیر استوارم ، از روزگاران یادگارم


حیران نظر دارد به کارم ، بیدی که می لرزد ز هر باد

بنیان کن اکوان دیوم ، در شعر می توفد غریوم


از هفتخوان خواهم گذشتن ، با کولهٔ هفتاد و هشتاد